تست با حال


تست زیر یك تست بی نهایت جالب است و مطمئن هستم 99% كه هیچ ، 100% حسی كه در پایان متن ، من بعد از خوندن این فال پیدا كردم شما هم پیدا خواهید كرد

میگید نه ؟!

شروع میكنیم :

 روی میز صبحانهء شما این میوه‌ها گذاشته شده‌اند ... یكی را باید انتخاب كنید:

۱. سیب

۲. موز

۳. توت فرنگی

۴. هلو

۵. پرتقال

 

اولین انتخاب شما كدام خواهد بود؟

لطفاً خوب فكر كنید و به میز غذا حمله‌ور نشوید!

این یک امتحان بزرگ است و نتیجۀ آن شما را متحیر خواهد كرد !!

انتخاب شما چیزهای عجیبی در مورد شما خواهد گفت !

باز هم فكر كنید و قبل از انتخاب‌كردن به انتهای نامه نروید ... 

پس از انتخاب برای شناخت خودتان نتیجه را در انتهای نامه ببینید...

............ .......

............ ....

............ ..

............

..........

........

.......

......

.....

....

...

..

.

 

كجا میاین ؟!

میگم برید بالا با فكر میوه خود رو انتخاب كنید كه بعد از خوندن نتیجش پشیمون نشید ...

............ .......

............ ....

............ ..

............

..........

........

.......

......

.....

....

...

..

.

عجله نكنید، خوب فكر كنید!

............ .......

............ ....

............ ..

............

..........

........

.......

......

.....

....

...

..

.

 

 

با توجه به انتخاب شما...

 

 

سیب:

این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول سیب بخورد.

  

موز:

این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول موز بخورد.

 

توت‌فرنگی:

این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول توت‌فرنگی بخورد.

  

هلو:

این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول هلو بخورد.

 

پرتقال:

این یعنی شما شخصی هستید كه دوست دارد اول پرتقال بخورد.

 

 

امیدوارم كه باانجام این تست شناخت بهتری از خودت به دست آورده باشی.

توجه به نتیجۀ این تست می‌تونه تو را به سمت آسودگی و درک و فهم و آرامش و سلامتی و ابدیت و حقوق بشر و پول و انرژی حق مسلم ما و... راهنمایی كنه، پس نسبت بهش بی‌تفاوت نباش!

 

البته من میدونم كه الان خیلی دلتون میخواد كه منو پیدا كنید...

خب شما الان كه دستتون به من نمیرسه و نمی‌تونید منو پیدا كنید ...، چون من خودم الآن دارم دنبال اونی میگردم كه اینو واسم فرستاده بود!

قابله توجه بعضی ها ....

هرگونه توهین به وبلاگ و اعضای گروه نظراتتون پاک میشه.

شعر

درسته روغن نداریم

ولی خوب تخم مرغ که داریم

ماهی تابه تفلن نداریم

ولی روهی که داریم

از بینه این همه مستخدم

خانوم سلجوقی که داریم

وای که چه حالیه مدرسه خالیه

خوش می گذره با این که جلیلیان یاغیه !!!

 

 

شاعر : مامانمون و ویدا

توجه : جلیلیان (مدیر مدرسه )

 

 

آشپزی

تصویر سازی درسه خیلی جالبیه  ما زنگ های تصویر سازی خیلی بهمون خوش میگذره.

 امروز بر خلافه روزایه دیگه کاره  خاصی نداشتیم . معلمامون هفته پیش گفتن تخم مرغ بیارید تا برای عید نوروز تخم مرغارو رنگ کنیم ولی هیچ کدوممون تخم مرغارو خالی نکرده بودیم (ما 7 نفر) ، تصمیم گرفتیم بریم تو آبدار خانه تخم مرغ درست کنیمو بخوریم . ولی نه نمک بود نه روغنو نونی ! تصمیم گرفتیم بریم پیش سرایدار مدرسه اونا به ما ظرف دادن تا تخم مرغارو خالی کنیم . حالمون بهم خورد ،کلی جون کندیم تا تخم مرغا از تو پوست بیرون اومدن ،قرار شد ساعت تفریح بریم نیمرو درست کنیم . پول دادیم تا نونم بخرن . زنگ تفریح رفتیم تو آبدار خانه نیمرو درست کنیم انقدر زیاد بود که اصلا نمی شد درستش کرد آخه ظرفش کوچیک بود (17 تا )! خلاصه وقتی درست شد و خوردیم آبدارخانه به لجن کشیده شده بود دیگه داشت حالمون بهم می خورد ،گفتیم یه کم کمک کنیم ... ریحانه و مامان ظرفارو شستن نواو ویداو درنا چایی می خوردن و غیره ...

 

 

ببخشید اگه لفظش درست نبود آخه دری جون نوشته بود اونم که کٌرد ، می دونید که .........................

 

با عرض پوزش از دوستای گلم به خاطر غیبتم توی

این چند وقت اخیر ، ما بازم اومدیم ......

معلمه خارق العاده 1

زنگ عربی یکی از شیرین ترین زنگ های ماست . معلم عربی ما از قدرت فرا زمینی بر خورداره و صدایی داره که شهره آغداشلو رو گذاشته تو جیبش . یه روز که شیطونی ما گل کرده بود وقتی می خواست درس بده ماژیک غیر وایت بورد بهش دادیم اونم با همون مازیک واسه ما رو تخته می نوشت . بچه ها می خندیدن . خلاصه تخته که کامل پر شد وقتی می خواست پاک کنه دید ......؟؟؟ نمی شه ، ما از خنده مرده بودیم ولی اونم کم نیورد و با تمام قدرت دستمالو روی تخته می کشید و در کمال تعجب پاک شد ، اینجا بود که ما فهمیدیم که معلم ما یک قدرت فوق بشری داره و معجزه هم واقعیت داره ، این قضیه مال اول ساله .

 

 

چند روز پیش که باهاش داشتیم دوباره شروع کردیم به شیطونی از اونجایی که ما اروم نمی گیریم  ....... ،همین که معلم اومد سر کلاس گفت بچه ها امتحان !!! ما هم گفتیم ااا امتحان چیه ؟ خلاصه بدون توجه به حرفای ما شروع کرد به سوال گفتن، ما هم کنار هم نشسته بودیمو می خندیدیم ، خیالمون راحت بود آخه برگه های سوالو جوابو داشتیم . خلاصه نشتیم تند تند سولا رو نوشتیم خوشحال بودیم که الان جوابا رو دقیق می نویسیم ، یهو ویدا خندید معلم هم شاکی شد و اونو از جاش بلند کرد و برد جلو ، درنا هم خندید که ویدا نمی تونه تقلب کنه ، ضایع شد اونم بلند کرد برد جلو ، ما چند نفر که مونده بودیم ،داشتیم تقلب می کردیم که یهو هر چی کاغذ بود ریخت زمین و دیگه نشد به تقلب ادامه بدیم . بعد از امتحان درنا و مینا (مامانمون ) مثه خروس جنگی افتادن به جونه هم . ویدا اومد جداشون کنه بیچاره اون وسط بی گناه کتک می خورد ما هم می خندیدیم . بچه های دیگه که بیرون از کلاس بودن خیلی شلوغ می کردن ، معلم شاکی شد گفت یکی دره کلاسو ببنده !همه نگاه کردیم و دیدیم که کلاس در نداره ما هم که خوراکمون خندیدن به سوتیه بقیه اس کلاسو ترکوندیم از خنده .....