همه کس
چهار نفر بودن... اسمشون اين ها بود
همه کس ... يک کسی ... هرکسی ... هيچ کس
همه کس ... يک کسی ... هرکسی ... هيچ کس
کار مهمی در پيش داشتن و همه مطمئن بودن که يک کسی اين کار رو به انجام می رسونه
هرکسی می تونست اين کار رو بکنه، اما هيچ کس اين کار رو نکرد
يک کسی عصبانی شد، چرا که اين کار، کار همه کس بود، اما هيچ کس متوجه نبود که همه کس اين کار رو نخواهد کرد
سرانجام داستان اين طوری تمام شد که هرکسی يک کسی را سرزنش کرد که چرا هيچ کس کاری رو نکرد که همه کس می تونست انجام بده
ما جزء کدوم یکیشون هستیم؟؟!...؟
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۴/۲۸ ساعت 2:26 AM توسط ریحانه
|
سلام.امیدوارم خوشتون اومده باشه و مرسی که سر زدید.نظر یادتون نره!!!